Sunday, March 22, 2009

مناجات

سر به سجده اش می زارم تا بمیرم

ای خدا، اگه نخوایی کی می تونه تصمیمت رو عوض کنه؟
اگه بخوایی کی می تونه جلو دارت باشه؟
من از کجا باید بدونم صلاحم چیه؟ روی هیچ چیزی نباید اصرار کرد چون می گن به دنیا دل نبند. وقتی دلت خیلی چیزا رو می خواد، وقتی دل به خانواده می بندی، وقتی اونارو کنار خودت می خوایی، برای گذشتن از هزاران سد مادی و دنیایی باید تلاش کنی.
برای خیلی چیزای دیگه تو زندگی باید تلاش کنی

من که بدم نمی آد، حال هم می کنم، افتخار هم می کنم، مایه ی آرامش منم هست که سر به سجده ات بزارم تا بمیرم. اما دنیات به خودت
قسم نمی زاره آدم راحت یه جایی رو پیدا کنه واسه سجده کردن. اینقدر باید تلاش مادی کنی تا بتونی با آرامش سجده کنی.

خیلی دلم می خواد بدونم کی هستم. کدوم کهکشان منم؟ این همه نور، این همه احساس، انفجار، سجده، عشق
خیلی دلم می خواد بدونم بال و پرم چقدر بزرگن.تو این دنیا همه ی این چیزا رو دیگه نمی تونی ببینی.

قفسی ساخته اند از بدنم.
خیلی دلم می خواد بدونم باغ ملکوت کجاست و چه شکلیه؟

قمر بنی هاشم رو می دونم یه کهکشونه ، دور ، از طلا ، نورانی ، خیلی از کهکشان من بزرگتر و ارزشمند تر. یه شب پدرم بهم نشونش داد. اخه اون بهتر می شناسه کهکشون های مهم رو.

خیلی دلم می خواد بدونم کهشکان راه شیری کیه؟ آیا من می شناسمش؟ چرا اینقدر مهم بوده که کره ی زمین توش خلق شده
یا شایدم ما اینطوری تو هم ادغام شدیم.

اینا رو فقط خدا می دونه.
راستی خودش تو عرشه. عرشش کجاست؟ می دونم خیلی دوره ولی انرژی زیادی داره. کهکشانهای همه ی آسمونها به دورش کی می گردند و اون کنترلش می کنه. البته اینقدر کارمند داره که فقط واسه کهکشان من چند میلیون نفر حقوق بگیر کار می کنند. اونم با حقوق و مزایای کافی.
کیه که شعور داشته باشه و بفهمه و درک کنه که این همه واسه کهکشونت خرج می شه، اونوقت خیلی وقتا حال نداری یه فانوس برای این همه نور روشن کنی

ربنا ما خلقت هذا باطلا، خدایا اینها را بیهوده خلق نکردی.
خاک بر سر ما و هر کسی که چسبیده به دنیا.
کی می فهمه لذت یعنی چه؟
کهکشان کی می فهمه

No comments: